پروردگارِ جانَم مهربانترین مَعشوقِ عالَم تورا بِه جانِ تَمامِ عَزیزانَت قَسَمَ میدَهَم. دور کُن مَرا از تَمامِ دِلبَستِگی هاییِ کِه از تو دورَم میکُنَند. مَن آرامِشی ابَدی میخواهَم،آرامِشی کِه هیچ چیز و هیچ کَس قادِر بِه بَرهَم زَدَنَش نَباشَد. توکِه دریایِ آرامِشی.قَطره ای بِه مَن عَطا کُن. پی نوشت:دلخوش که میشوم به روزگار خوشی.کسی از جایی پیدایش میشود تا دلخوشیم را برهم زند.و من مات این حکمتم.دل بند که میشوم به مهربانی آه_دَمی، مهربانیش
چه دل نوشته ی بلندی خواهد شد اگر بخواهم تمام ناگفته های این روزهایم را در این پست بگنجانم. همه را نه.نیمی.نه.فقط تکه ی کوچکی.تا یادم نرود.ناسپاسی نکنم.بی مهر نباشم "م"جانِ مهربانم هیچوقت آن روزها را فراموش نخواهم کرد. تو را اگر خدا به من نمیداد. چه خوب شد که آمدی عزیزدلم. و چه خوبتر که ماندی. شاید گاهی فقط گاهی از روی بی مهری یادم برود حال آن روزها را و ناسپاسی کنم نعمت پروردگارم را که عجیب یاورم بوده و هست.
درباره این سایت